سلام
حاله شما خوبه؟
من ، بودن ، بايد ، جا.....اين چهار كلمه نقاط بارز اين بحث به نظر منه. ...و سوال هاي بي شماري از توي اين چهار كلمه ميشه در آورد .... به نظر من محمد جواب خوبي داده ، كه البته جوابش كاملا كاربردي و مفيده ( كه از اينجا به بعد را ببينيم چه ميكنيم ، از اينجا به قبل بي خيال)
اما مطلب - من حتما بايد ميبودم كه هستم-.... يه حالته نبودش را نميشه بررسي كرد چون به نظر من عدم قابل درك نيست ، وجود قابل دركه . .... اما چيزي كه مسئله را پيچيده ميكنه قيد -بايد- هستش .... به نظر من بايد در مقابل دو موجود به كار ميره.... پس احتمالا اينجا منظور ما ، من در مقابل خدا هست ديگه (؟).... و اين دو موجود بايد قدرت داشته باشند كه بايد براي اونا قابل بررسي باشه. ....چون براي من و طبيعت و زندگي هم ممكنه منظور باشه ، اما به نظر من موجوداتي كه در عالم قدرت دارند دو موجود اند 1. خدا 2.انسان.... و اگه ترازو بخواهيم برداريم و قدرت سنجي كنيم باز نتيجه يي كه به نظرم استخراج ميشه خداست....پس بايد را بايد به خدا بگم . يعني خدا من چون بايد ميبودم ، الان هستم . .... در اينكه دليل داشته بودن ما در زندگي كه شكي نيست و دليلش دنياييه كه قراره ما دگرگون كنيمه... به نظر من چنين چيزي ممكنه. و ميتونسته بايد هم وجود داشته باشه. اما براي بررسي بايد قدرتي بالاي قدرتي ديگه بياد و بگه اين موجود بايد .... و من بالا تر از خدا نميشناسم . پس نتيجه اي كه از جواب مثبت به سوال مذكور ميگيرم اينه كه خدا بايد را براي خودش تريف كرده و من به وجود اومدم.... اما اگه بايد نباشه ، بودن من . همراه با نداشتن حقي در وجود و اهداي بودن از سوي كسي ديگه است....معني خوش بينانش (از بودن) ميشه فرصتي براي نشان دادن خودم و قدرتم و استعدادم و خوشبختيم .... و بد بينانش ميشه عدم اختيار و خواست و پرتاب شدن در صحنه يي كه هيچ علاقه يي به بازي در آن ندارم....
اميدوارم زياد حرف نزده باشم