مي دوني من فكر مي كنم تو اين دنيا خيلي چيزا سر جاش نيست. كلا مفاهيمي مثل نظم و بي نظمي يك چيزهاي انتزاعي هستن و اگر چيزي مثل بي نظمي نباشه، چيزي به اسم نظم معنا نداره. اين دو تا وقتي كنار هم باشند معنا پيدا مي كنند. چيزهايي هم كه الا رخ مي ده و جايي كه ما الان هستيم در اثر عبور از يك شبكه است كه ما در سر بعضي دو يا چند راهي ها يكي رو انتخاب مي كنيم و گاهي در يك چند راهي، يك راه رندم وار براي ما انتخاب ميشه. اينكه اون راه كه رندم وار انتخاب ميشنه به عقيده من بيشتر بسته به خود انسان داره و اينكه چقدر خير خواه و خوبه و شرايطش چيه و در اون وقت يك راه پيش پاش مي افته. ازدواج يا انتخاب رشته دانشگاه يا خريد خونه در يك محلخ خاص يا سرمايه گذاريدر يك پروه سود آور و ... خيلي وقت ها اينجوريه. البته اين ذات طبيعت هست كه خيلي وقت ها به خيال ما بهترين پيش نيومده ولي خيلي اوقات مي فهميم كه چه خوب شد كه به اون آرزوم نرسيدم و چون جهل داريم در مورد بقيه آرزو ها آخرش به هيچ نتيجه اي نمي رسيم و نمي تونيم بفميم كه ايا به صلاح مون بوده يا نه. از اونجايي كه نظام حاكم براين دنيا به گونه اي تبيين شده كه به كمك حق و خوبي مياد،(سنت توفيق) اصولا اگر چيزي خارج از يد قدرت ما و ديگر انسان ها باشه بايد خوب ژيش بياد ولي چيزهايي كه در يد قدرت ما است يا ديگران براي ما ايجاد مي كنند لزومي نداره كه خوب باشه. مثلا يكي كه مريض ميشه يا خودش دستورات بهداشتي را رعايت نكرده و مريض شده يا نا خواسته از كسي مريضي گرفته. حال ما حق نداريم بيماري كه شايد بشه گفت چيز خوبي نيست رو به خدا نسبت بدهيم. حال بماند كه ممكن است مريض شدن و افزايش ايمني بدن چيز خوبي باشه و آدم رو در مقابل بيماري هاي سخت تر مصون كنه. اينكه فكر مي كنم راجع به فلسفه دنيا حرف زدن خيلي خيلي كار سختيه و به راحتي وبا چند مثال و قياس استقرايي نميشه نه چيزي رو اثبات كرد نه رد.
ولي بدون هر جا كه الان هستي در يكي از اون ميليارد ها انشعابي و مهم نيست كه چقدر اشتباه تصميم گرفتي و خواهي گرفت. مهم ااينكه آخر اين شبكه يك جايي هست به اسم قلب همه به اونجا ميرسند فقط ادم بايد سعي كنه در اين مسير رشد و تكامل كنه تا بالنده و بالغ به قلب برسه. والسلام