اين شعلو تقديم به تو دوست خوبم كه هديه اي از خدا در اين سال بهم داده...
مي خوانمت اگر چه در آيينه نيستي امشب به خواب ناز تماشاي کيستي؟
صد بار بوده ام به صفا در برابرت هر بار ديده ام که در ايينه نيستي؟
يک عمر از نجابت ايينه گفته ام با من نبوده اي و بگو با کي زيستي؟
ديري است در حضور تو اتش گرفته ام اي عشق اي شکيبا با کي زيستي؟
لب بسته اي و باز به لب نام روشنت هر گز براي اين دلم ايا گريستي؟
عالم تمام جمع پريشان توست از من مپرس چيست غمت يا که چيستي؟
تا هست يک نفس بر ارم به خاطري مي خوانمت،اگر چه در ايينه نيستي؟