آنگاه که زمان گفتگو بود سکوت کردیم ، و آن هنگام که زمان سکوت بود سخن بیجا راندیم
سالهاست که قصه هارا زندگی کرده ایم بی آنکه از خویش بپرسیم چرا ؟ کی ؟ چطور؟ !!!
سالهاست به دنبال قصه های زندگی نشده، گشته ایم بی آنکه از خویش بپرسیم ... بپرسیم ... چه باید پرسید ؟!!!
که هنوز نیشگونی ما را بیدار نکرده است اگر هم بیدار شده ایم در لحظه ای نامعلوم بوده که لذت خواب بازمارو درگیر لالایی هایش کرده
سلام به روی پاییزی دوستای گلم سلام به رنگ های نارجنی و زردو قرمز ... سلام به بوی بارونیتونو خاک نم گرفتتون
حال درختا و کلاغاتون چطوره ؟ حال شهرتون چی ؟ سلامتونو به کوچ پرنده ها رسوندین ؟ ( زیاد پرحرفی و فضولی میکنم نه !)
« انسان خوب کسیه که عیب هاشو بلند بلند جار بزنه تا درس عبرت بگیرن و بگیره و به اصلاح خودش برسه اما در مقابل رفتار خوبش باید فروتن باشه و جیک نزنه » فکر کنم اینو خیلی شنیده باشین که وقتی یه خوبی از خودتون بگین همه بگن برو بابا چقدر مغروری به خودت !!! ( دینگ دینگ یه اشتباه، بزرگ و کوچیکشو نمیدونم چون خودم بهش پی بردم واسه خودم قانون شده. هوین )
وقتی عیب هامونو با خودمون مرور میکنیم کار بسیار به سزایی انجام دادیم اما کار بهتر وقتیه که دس به کار و عمل بشیم تا برطرفشون کنیم چون میخوایم که برتر باشیم چون هدف داریم اونم از نوع متعالیش ... حالا این وسط بعضی از خصلتها هستن که خصلتهای خوب ما هستن این خصلت های خوب مثله خصلت های بد ما به دو دسته تقسیم میشن: یکی خصلتهایی که دیگران بهش پی بردن و یه جورایی مارو با اون خصلتها میشناسن و دسته دوم خصلتهایی که خودمون با کنکاش در درونمون بهش پی بردیم که بیشتر این خصلتها جزو رازهای درونی خودمون میشن ...
خب همیشه این سخن به میان میاد که برای پیشرفت و رشد باید همه جوانب و در نظر گرفت هم منفی هم مثبت باید در کنار هم باشن تا شکوفایی و تکامل صورت بگیره ... حالا ما چون تو خرافات و برخی سنت ها گیر افتادیم از بیان خوبی های خودمون توی جم خودداری میکنیم یه جورایی خجالت میکشیم و سعی میکنیم خودمونو فروتن نشون بدیم ... ولی من تجربه کردم به شما هم همین پیشنهادو میکنم شاید اولش یه کم سخت باشه چون همش حرف می شنوین که بابا چقدر مغروری به خودت. ولی خب من که کوتا نیومدم دسته اول خصلتهای خوبمو مثه خصلتهای بدم که دیگران فهمیدنو بهم گفتنو جلوی بقیه بیان کردم بیشتر به خصلتهای خوب میپردازم ... توی این مدت خصلت های خوبم دچار یه ارزش وافر شدن یه جورایی « من» بهشون بها دادم و اونقدر از بیانشون لذت بردم و بالا بردمشون که هر روزو هر روز به ارزش خصلتهای خوبم اضافه شدن و خصلات های بدم کم رنگ تر ...
واسه من که نتیجه داد ... به امتحانش می ارزه خوشحال میشم شما هم نتیجه هاتونو بهم بگین... .
بعضی از خصلتهای خوب دسته اولیم : مهربون- صبور-کمی تا حدودی از خود گذشته-کمی تا حدودی سنگ صبور
بعضی از خصلت های بد دسته اولیم : بدقول – هواس پرت – وقتی از کوره در میرم خیلی بد میشم - بیشتر چیزارو جدی نمیگیرم- تنبلی-شلختگی
به نام خدا به نام خدایی که درون همه ماست
به نام خدای سکوت، به نام خدای آرامش ...
به نام خدای دوست داشتن ... ... ...
سلام
سلام به دوستای گلم ... سلام به اونایی که میخوان هر لحظه قدمی به جلو بردارن
بلاااااااااااااخره غیبت صغرام تموم شد
hi hi ... حسابی شرمنده ام. ولی خب چه کنیم تمام عوامل دس به دس هم دادن تا منو توی این مدت از اینترنت و کامپیوتر دور کنن ... البته زیاد هم گله ندارمااااااااااا ...( آخه لازم بود)توی این مدت کامی جون (کامپیترم) خراب تشریف داشتن اونم چه خرابییییییییی البته طفلی حقم داشت بعد از 6 سال کار کردن اونم بدون تعویض ویندوز،
تازه سه تا ویندوزم رو هم نصب شده بود.همینم که تا این مدت دووم اورده بود هم جای شکر داشت هم جای تعجب! اینجاست که میگن بسوزه پدر بی خیالی ... حالا اینا به کنار توی اون مدت داشتیم آماده میشدیم آجیمو که خدا خیرش بده دانشگاه زنجان قبول شده حالا فکر کنین ما استان سمنانیم ...!!! باید همراهیش میکردیم ... خلاصه ثبت نامش کردیم خوابگاشم خداروشکر جور شد راستش رشته روانشناسی عمومی قبول شده، بچم خانوم دکتری شده واسه خودش hi hi ... ولی امان از موقع برگشتن و خداحافظی کردن ... ... ... اونقدر واسم سخت بود که اصلا نمیتونم بگم واستون ما تو کل فامیل و دوستو آشنا به دقلو های بهم چسبیده معروفیم اونم با یه دونه روح ... دیگه باید کنار اومد با قصه های زندگی البته با بعضیاشااااا ... حالا تنهایی و اذیت شدنمو دلتنگیمو این چیزام بخوره تو سرم هر کی منو میبینه از بزرگ و کوچیک میگه اون قولت کو ...!!! آخه شما بگو جوابشونو چی بدم من!!! هی حرص ماهی به این کوچیکیو در میارن ... خب بگذریم ... تو این مدت اتفاقای کوچیک و بزرگم افتاد ... شرکتی که کار میکردم واگذار شد به یکی دیگه البته دوستمه ولی خب اونجا کار نمیکنم ... یه دو سه روزی رفتم منشی یه موسه زبان دیدم حوصلم نمیگیره یعنی ازپسش بر نمیومدم ولش کردم ... الان شدم بیکارو بی عار ... البته کلاس معرق میرمو کلاس ویلونم اگه تنبلی نکنم میرم ... تازشم دوستای جدید اومدن تو زندگیم ...!!! هنوز باهاشون تو کنکاشم ... این بود کل اخبار ... البته تو ظاهر ...(تو این مدت یه خورده باز با عقایدم ور رفتم ،توی متنای بعد حتما مینویسمو نظرتونو میخوام ... )امشب میخوان همه ستاره هارو قسمت کنن
می خوام قرآن باز کنم، تا ستارمو ببینم
امشب بهترین دعا رو آرزو می کنم
تو هم دعاتو آرزو کن
... ... ...